کد مطلب:28883 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:105

خیانت خواص و پیروی عوام از آنان












در روزگار حاكمیت امیر مؤمنان، نقش بنیادین در تصمیم گیری های غالب مردم را رؤسای قبایل، ایفا می كردند. امام علیه السلام بسی تلاش كرد تا معیارگرایی را در صفحه ذهن و صحنه زندگی مردم بگستراند، تا آنان، راه را با معیار حق برگزینند و مردمان را بدان بسنجند، نه این كه حق را با معیار افراد و شخصیت های برجسته و....[1].

متأسفانه، تلاش امام علی علیه السلام در این زمینه، به نتیجه مطلوب نرسید. چیرگی وضع - بدان گونه كه گفته آمد -، مانع جدّی اصلاحات بنیادی حكومت علی علیه السلام بود و این برای امام، سختْ رنج آور بود كه تصمیم های ایشان، گاه با مخالفت فردی كه جمعی انبوه را به دنبال داشت، سِتَروَن می ماند. امام علیه السلام این فضای ملال آور را بدین سان ترسیم كرده است:

النّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِیٌّ، ومُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ، وهَمَجٌ رِعاعٌ أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ یَمیلونَ مَعَ كُلِّ ریحٍ، لَم یَستَضیؤوا بِنورِ العِلمِ ولَم یَلجَؤوا إلی رُكنٍ وَثیقٍ.[2].

مردم، سه دسته اند: عالم ربّانی، آموزنده ای كه در راه رستگاری است، و فرومایگانی به هر سو رونده كه در پی هر بانگی و با هر باد، به سویی روند. نه از روشنی دانش، فروغی یافتند، و نه به سوی پناهگاهی استوار شتافتند.

امام علی علیه السلام، در این بیان ارجمند، مردمان را در گزینش راه زندگی، به سه گروه تقسیم كرده است:

1. دانشورانی راه یافته: «عالم ربّانی»؛

2. جستجوگرانِ حق و راهیانِ رهایی از تاریكی و تباهی: «متعلّم علی سبیل النجاة»؛

3. مردمانی كه نه راه درست و استوار را می شناسند، و نه جهت حركت را می دانند؛ بلكه تصمیم بر حركت پیروی ناآگاهانه از خواص، آنان را جهت می دهد. امام علیه السلام آنان را «هَمَجٌ رَعاع» نامیده است؛ مگس های خُردِ نشسته بر صورت چارپایان، و فرومایگان احمقی كه با هر بادی به سویی حركت می كنند و بدون دستیابی به موضعی استوار، با هر جریانی به یك سو می شوند.

در تحلیل امام علیه السلام كسانی كه نه راه درست زندگی را می دانند و نه به خود اجازه اندیشیدن و دانستن می دهند و از سرِ ناآگاهی، از دیگران پیروی می كنند، مگس هایی را مانند كه گرداگرد نادان تر از خود، گِرد آمده اند و از آن، بهره می جویند. این گونه كسان، نه پایگاه فكری استواری دارند ونه در موضعی استوار، توانِ ایستادن دارند. ایشان، بدون توجّه به این كه پیشرو آنان كیست و بدون دریافتن این كه حق می گوید یا باطل، تنها بدین جهت كه وجاهت و ریاستی دارد و عنوان ریاست قبیله را یدك می كشد و یا عنوان ریاست حزب را بر پیشانی دارد، یا به هر دلیل دیگری، در ذهن و جان خود، احترامی ویژه برای او قائل اند و از او پیروی می كنند، درستْ مانند توده مگسی كه به هر سو باد وزد، روانه می شوند، بدون این كه چرایی حركت و جهت آن را دریابند.

برای علی علیه السلام بسی رنج آور بود كه بخش عظیمی از مردم معاصر او، در گروه سوم، جای داشتند. امیر مؤمنان، با توده ای عظیم رو به رو بود كه نه اهل تشخیص بودند و نه در راه تحقیق.

و گدازنده تر و تلخ تر از آنچه یاد شد، فقدان همدلی برای شنیدن این مسائل و مصائب اجتماعی، و نبودِ هوشمندانی است كه امام علیه السلام این همه را با آنان در میان نهد. به دیگر سخن، علی علیه السلام نمی تواند از دردها پرده برگیرد و بگوید كه با چه كسانی همراه است و بر چه مردمانی حكم می راند؛ و چون آهنگ واگویی برخی از آنچه را كه با آن درگیر است، با یكی از خواص خود (كمیل) می كند، دست او را می گیرد و به صحرا می برد و با اندوه و آه، بر این واقعیت تلخ و گدازنده، تأكید می كند كه آنچه خواهد گفت، برای همگان، گفتنی نیست و بسیاری تاب شنیدن آن را ندارند، و این كه هر انسانی از ظرفیت فكری و روحی بیشتری برخوردار باشد، ارزشمندتر است و....

آن گاه، امام علیه السلام از راز حمایت نكردن مردم از خویش پرده بر می گیرد و ریشه تمامی ناهنجاری ها و رویگردانی ها از اصلاحات و برنامه های اصلاحی خود را جهل مردم وپیروی ناآگاهانه آنان از خواصّ خیانتكار، معرّفی می كند.









  1. ر. ك: ج 4، ص 206 (حق مداری در شناخت مردان).
  2. نهج البلاغة: حكمت 147.